دفتر مجازي محمد حسن محقق معين
(درباره من)


Friday, August 01, 2003

در باره من



در ششم مرداد سال 1339 در شهر ري متولد شدم . فرزند دوم خانواده و پدرم كارگر شركت نفت بود.تا شش سالگي دراتاق هاي استيجاري در منازلي در شهر ري و حوالي ميدان شوش ومولوي ساكن بوديم. در خانه اي كه نزديك ميدان ميوه فروشي بود .در اتاق منزلي با حياط بزرگ كه حوض آبي در وسطش داشت،مي نشستيم.من خيلي دوست داشتم آب بازي كنم سر شير حوض كه مي رفتم صداي پيره زني كه مادر صاحبخانه بود بالا مي رفت! مادرم سراسيمه به سراغم مي آمد وبعضا براي كنترل من پايم را با طناب به كمد چوبي داخل اتاق مي بست.قبل از رفتن به مدرسه در منزل شخصي خودمان در خيابان آرامگاه پائين تر از نازي آباد در محله اي به نام احمديه ساكن شديم.



من وبرادر ي كه دوسال از من بزركتر بود با هم در دبستان شبلي معروف به شبلي گدا در ياخچي آباد شروع به تحصيل كرديم.برادرم عقب افتاده ذهني بود و پدر ومادرم اميد وار بودند كه در كنار من بتواند درس بخواند .ولي متاسفانه نشدوجند ماهي بيشتر نتوانست در كلاس درس حاضر شود.او را با حمايت شركت نفت به پانسيوني شبانه روزي به نام پناهگاه كودكان در جماران بردند كه بيشتر محل نگهداري كودكان معلول بود تا محل آموزش آنها.حسين ،برادر بزرگم الان 46 سال دارد و با والدينم زندگي مي كند. برادر كوچكتري هم داشتم كه نامش محسن بودو او هم نتوانست حرف بزند ودر 14 سالگي فوت كرد.خواهرم كه فرزند چهارم و آخر خانواده است نيزعقب افتاده ذهني است و با پدر ومادرم در قم زندگي مي كند.ما اصالتا قمي هستيم.پدرم بعد از بازنشستگي به قم مراجعت كرد و 10 سالي است در آنجا سكونت دارند.



دبستا ن شبلي حياط بزرگ وكلاس هاي مناسبي داشت.چيز زيادي از دوره دبستان يادم نمانده جز اينكه در دبستان ما با اصلاحات آموزشي مواجه شده بوديم و اولين سري دانش آموزاني بوديم كه مقطع ابتدائي را پنج ساله تمام مي كرديم.و به دوره جديد التاسيس راهنمائي وارد مي شديم. آقاي مرادي معلم كلاس پنجم در توصيه نامه پرونده تحصيلي من در خرداد ماه سال 1350 نوشته بود:كمي دير فهم است ولي پشتكارش عالي است.در دبستان شاگرد متوسطي بودم معدلي دور وبر 16 داشتم.



سه سال دوره راهنمائي را در مدرسه ناهيد در بازار اول نازي آباد گذارندم. در آن زمان پدرم هم شروع به درس خواندن كرده بود و در كلاس پيكار با بيسوادي شركت مي كرد.عجب درسي مي خواند! فكر مي كنم ظرف يكي دوسال توانست در دوره هاي اكابر و شبانه تا پنجم ابتدائي را بخواند ومدرك مقطع ابتدائي را بگيرد.ظاهرا در ميزان حقوقش تاثير داشت در.دوره راهنمائي دانش آموز متوسط و كمتر از آن بودم . تجديدي و تك ماده هم داشتم.



در دبيرستان هم جزواولين سري دانش آموزان نظام جديد متوسطه بودم كه در سال تحصيلي 1354-1353 در دوره نظري شروع به تحصيل كردم. مجتمع آموزش فرح پهلوي در ياخچي آباد كه هنوز هم از بهترين مدارس منطقه 16 مي باشد.ونامش به شهيد دكتر شريعتي تغيير كرده است.آن موقع جزء ناحيه هفت آموزش وپرورش تهران محسوب مي شد..اين مجتمع كه در هر سه مقطع تحصيلي دانش آموز مي پذ يرفت داراي امكاناتي نظير فضاي سبز،زمين چمن استاندارد فوتبال ،آمفي تئاتر وكتابخانه مركزي و تجهيزات آزمايشگاهي وكارگاهي بسيار مجهزي بود.سرويس رايگان داشتومختلط بود.در سال اول دبيرستان كه سخت!! درس مي خواندم.از ناظم ومعلمانم راضي نبودم.درس ها برايم بسيار سنگين بود.نهايتا مردوذدشدم!



برعكس نتايج بسياري ازتحقيقات در باره افت تحصيلي ،پس از مردودي در سال اول ،كه برايم تقريبا غير منتظره وبسيار ناگوار بود؛درسخوان تر شده بودم .از سال1354 كه يكمرتبه 2534 شد به تدريج احساس مذهبي قوي تروتعهد بيشتري كردم.كم كم سياسي و مسئله دار مي شدم. با دبيران تاريخ سه سال اول دبيرستان بسيار بحث وجدل مي كرديم.كم كم از محيط مختلط دبرستان و اخلاق بد خانم مقدم، ناظم مدرسه و فضا وفرهنگي كه احاطه ام كرده بود بيزار شده بودم.اين بيزاري به حدي بود كه در سال سوم دبيرستان به زور مادر وپدرم به علت نزديكي مدرسه فرح وبالا بودن اعتبار وپرستيژ آن در آن مدرسه باقي ماندم.



در خرداد سال 1357 در پايه سوم دبيرستان با معدل دور و بر 16 در رشته علوم تجربي قبول شدم . در تابستان سال گذشته 1356 هم سر كار رفته بودم .در انبار ري چسبيده به پالايشگاه تهران وهم كلاس زبان درانجمن فرهنگي ايران وآمريكا.اما در تابستان 57 فضاي متفاوتي وجود داشت.سال آخر دبيرستان وكنكور از يكطرف مرا به فكر درس خواندن بيشتر انداخته بود.وخبرهاي تظاهرات واعتراضات مردم در قم و تبريز را شنيده وكمي حساس ونگران شده بودم. ثبت نام در كلاسهاي علمي ومذهبي مسجدالرسول نازي آباد در تابستان 1357 امكان جمع كردن اين علائق متفاوت را برايم فراهم كرد.



از اواخر سال 56 كتابخانه اي در خانه خودمان درست كرده بودم .كتابها مال خودم وجند تن از دوستانم در محله احمديه بود.يك مهر هم درست كرده بوديم تحت عنوان ( كانون ) روي كتابها زده بوديم. مي خواستيم اين فعاليت را درتابستان 57 در محل گسترش داده وبه مسحد به كشانيم. واين كار را عليرغم مخالفت حاج حسين وطنخواه كه باني مسجد بود وسال 1381 درگذشت انجام داديم.مرحوم حاج حسين مرد خوبي بود .از بچگي در جلسا ت روخواني قرآن وعزاداري هاي محرم در منزل شخصي اش شركت مي كردم. بعد هم كه مسجد محل بيشتر به همت او ساخته شد،در جلسات مشابه در مسجد شركت مي كردم .



كلاس هاي درسي وعقيدتي مسجد الرسول بازار دوم نازي آباد در تابستان 1357 و اوردوهاي آن در كوه وجلسات سحر گاهي مسجد در صبح هاي ماه مبارك رمضان بعد از نماز جماعت صبح ، تاثير عميقي در من گذاشت.بيشتر كساني كه در جلسات مسجدالرسول آموزش هاي علمي وعقيدتي به ما مي دادند،دانشجو بودندو نازي آبادي . سه نفري از آنها كه ارتباط من با انها تا بعد از انقلاب هم ادامه پيدا كرد آقايان :علي اكبر مهرفرد،علي اصغر فاني وعباس عبدي بودند..هر سه نفرشان به تدريج در جمهوري اسلامي جزءمقامات شدند؛ تا پست معاون وزير.دو نفر اولي هنوز در اين پست هستند ولي عباس عبدي فعلا زنداني سياسي است!!!



براي سال چهارم دبيرستان درسال تحصيلي 58-1357 در دبيرستان رضاشاه كبير شهر ري ثبت نام كردم.از دبيرستان فرح كه چهار سال در آنجا درس خوانده بودم به منزل ما خيلي دورتر بود.ولي بعد از تجربه كلاسهاي مسجدالرسول نازي آباد به هيچ وجه حاضر به ادامه تحصيل در آنجا نشدم.از مهر ماه كه شروع به مدرسه رفتن كرديم؛فضا، فضاي ديگري بود.سر كلاس هم بعضي از دبيران وهم برخي از دانش آموزان بفهمي نفهمي بحث هاي سياسي مي كردند.دراواسط آذر ماه بود كه ماه محرم شروع شد.وكار به اعتصاب وتظاهرات وتعطيل كردن مدرسه كشيد.شور عجيبي داشتيم.يك دبيرستان دخترانه ويك مركز تربيت معلم در كنار دبيرستان ما بود.تظا هرات را دانشجويان تربيت معلم آغاز مي كردندوما به آنها مي پيوستيم و دانش آموزان دختر دبيرستان دخترانه هم به ما مي پيوستندو آرامش خيابان قم كه در جوار آرامگاه رضا شاه كبير!بود برهم مي خورد.



يك روز از روزهاي آذر ماه سال 1357 كلاس هاي دبيرستان كه بهم خورد وبچه ها رفتند.برخي از دانش آموزان قاب عكس هاي شاه را از روي ديوار كلاس برداشتندو عكس هاي دكتر شريعتي را جاي آن گذاشتند.مسئول كتابخانه اي در دبيرستان داشتيم كه مشهور به ساواكي بودن بود اين ماجرا را ديد.آن روز ظهر كه به خانه رفتم ؛مادرم با چشم گريان گفت:بالاخره كار دست خودت دادي ! ا ز كلانتري شاه عبدالعظيم آمده بودند دنبالت.نبودي رفتند.بعد هم با انبار نفت ري محل كار پدرت تماس گرفته اند وبه او گفته اند كه اگر تا بعد از ظهر پسرت را نياوري كلانتري ؛ خودت را مي گيريم.گفتم :من كاري نكردم.مادرم گفت:توگفتي ومن باور كردم.صد بار نگفتم دنبال دردسر نگرد .مگر ما غير ازتو چه كسي را داريم و زار زار گريه مي كرد.من هم شديدا ترسيده بودم. مادرم گفت كتابهايت را برديم خانه همسايه ها قايم كرديم پدرت ساعت 2 مي آيد ببينيم چه خاكي برسركنيم.



پسر عموي پدرم كه مدتي مستاجر ما ن بود ؛نگهبان اداره گمرك بود پدرم كه آمد به اتفاق مادرم و او با پيكان خودمان به كلانتري شهر ري كه محل استقرار حكومت نظامي شهر ري هم بود رفتيم. مادرم در ماشين نشست. از پله ها ي كلانتري كه بالا مي رفتيم يكي از سربازها كه به اتفاق يكي از دانش آموزان مدرسه پائين مي آمدند يواشكي به من گفت كسي چيزي نگفته؛نترس !! وارد اتاق افسر نگهبان شديم وشروع به سين جين. افسر خيلي به امام خميني توهين مي كرد ومي رفت توي دل من ! من مي گفتم كه هيچ كاري نكردم ودر تظاهرات هم نبوده ام وقتي كلاس تعطيل شده از كنار خيابان تظاهرات را ديده ام. افسر نگهبان هم گفت :فيلمتان را داريم .به عكس اعليحضرت توهين مي كنيد.خلاصه قضيه به دادن يك تعهد خاتمه يافت.تعهد كردم كه در تظاهرات ضد ميهني شركت نكنم. در كلانتري شنيدم وديدم كه يك افسر حكومت نظامي با تامل به پدرم گفت برويد خدا را شكر كنيد كه فلاني نبود وگرنه اين آقا زاده يكراست به بازداشتگاه اعزام مي شد.به من هم تشر زد پسر اقلا به اين بدبخت رحم كن.برو ديگر اينجا نبينمت وگرنه واي به حالت. مادرم مرا كه ديد بركشتم گريه اش شديد تر شدو گفت باشه پسر ببين ما را به چه روزي انداختي.تا آنجا كه يادم هست يكي دو روز ديگر هم در آذر ماه مدرسه رفتيم وبعد ديگر مدرسه به كل تعطيل شد تا اواسط اسفند 1357 كه انقلاب پيروز شده بودو مدرسه ها باز.



بهار 58 را شديدا درس خواندم:خرداد با معدل 17.5 قبول شدم . در امتحان كنكور هم شركت كردم.در خردادماه 58 خبر تشكيل جهاد سازندگي را شنيدم.از مسجد فيروز آبادي شهرري مردم داوطلب را براي درو و كمك به روستائيان به دهات مي بردند. يكي دو بار من هم رفتم.در شهريور ماه به محل پذيرش اصلي جهاد سازندگي در تهران يعني خيابان پاستور جنب نخست وزيري مراجعه كردم.در امور داوطلبين چندين پرسشنامه پر كردم وداوطلب اعزام به شهرستانها شدم.



نتايج كنكور را كه اعلام كردند.اسم من هم بود.در رشته تكنسيني علوم آزمايشگاهي در دانشگاه مشهد قبول شده بودم.مهر ماه 1358 براي ثبت نام به همراه پدرم به مشهد رفتيم وثبت نام كردم. پدرم اتاقي دريك منزل مسكوني در حوالي دانشگاه، پشت بيمارستان امام رضا كه پياده نيم ساعت و كمتر به دانشگاه مي رسيدم؛ برا يم اجاره كرد. فرش و يخچال كوچكي و برخي لوازم ديگر از اين قبيل .ماهيانه اي هم برايم مقرركرد كه هر ماه به حسابم مي ريخت.



با محيط دانشگاه ،بيگانه نبودم. در يكي دو سال اخير به دانشگاه تهران براي تظاهرات مي رفتم .اما زندگي مجردي و مستقلانه را براي اولين بار تجربه مي كردم. با دوستان جديدي از شهرهاي مختلف ايران آشنا شدم چند نفري كه اسامي آنها يادم هست: عبيري، كريمي غريبدوست ،داغ داغ آبادي، زند و… درس هايمان هم زياد سخت نبود و راحت درس مي خواندم. گرايشات مختلف سياسي در دانشگاه مشهد فعاليت داشتند كه جذابيت خاصي برايم نداشتند. دانشگاه مشهد از جهت اينكه دكتر شريعتي در دانشكده ادبيات آن درس مي داده تا حدودي برايم جاذبه داشت.



نام شريعتي را براي اولين بار در تابستان سال 1356 وقتي كه سال دوم نظري را تمام كرده بودم و كلاس زبان مي رفتم؛.يك نفر كه ظاهرا سرباز وظيفه نيروي هوائي آبي پوش بود در طبقه دوم اتوبوس شركت واحد كه از ميدان وليعهد (ولي عصر فعلي) به ميدان راه آهن مي رفت روي يك تكه كاغذ كوچك نوشت و يواشكي به من داد؛ شنيده بودم. وي گفت كتابهاي اين آدم را بخوان تا بفهمي دنيا چه خبر است. از آن به دنبال كتابهاي شريعتي كه به نام هاي گوناگون مستعاربود تهيه مي كردم ومي خواندم. در پائيز و تابستان سال 1357 انتشارات چهر رو به روي دانشگاه تهران كتابهاي شريعتي را با نام خودش و با جلد سفيد رنگ منتشر مي كرد كه همه را مي گرفتم و مي خواندم ودر كتابخانه محلي كه كانون نام داشت به دوستان امانت مي دادم.



در دانشگاه مشهد بعضا در مورد نقش دكتر شريعتي در انقلاب بحث هاي متفاوتي در مي گرفت كه از آن تعجب مي كردم.مواضع سياسي بني صدر و يارانش ، د.ولت موقت ونهضت آزادي، گروگانگيري آمريكائي ها توسط دانشجويان پيرو خط امام در تهران،ايده هاي چپ ها(سوسياليست ها وكمونيست ها) از موضوعات داغ سياسي سال 58 در دانشگاه مشهد بود.عليرغم اينكه همه اين موضوعات تا حدودي برايم جالب بود ولي من را مجذوب خود نمي كرد.اين بحث ها ادامه داشت تا خرداد 1359 كه در دانشگاه درگيري هاي زيادي پيش آمد . امتحانات ما كه تمام شد گفتند كه انقلاب فرهنگي شده و دانشگاه حداقل يكسالي تعطيل خواهد بود.



از اواخر سال 58 بحث ازدواج وزن گرفتن من به ميان آمده بود ومن هم بدم نمي آمد وبله را گفته بودم.مقدمات كار فراهم شده بود.اواسط خرداد بود كه با همه بار وبنديلم از مشهد به تهران برگشتم.باور كردني نبود ولي عصرروز سه شنبه 20خرداد 1359 مراسم عقد كنان من وهمسرم كه مصادف با شب 27 رجب و مبعث پيامبر گرامي اسلام بود ؛برگزارشد.



يك هفته اي از اين ماجرا نمي گذشت كه به جهاد سازندگي مراجعه كردم.امور داوطلبين از ساختمان پاستور به ساختمان جهاد در ضلع شمال غربي ميدان انقلاب منتقل شده بود.به آنجا مراجعه كردم و گفتم كه سال پيش پرونده پركردم و… گفتند آن گذشته وسابقه نداريم دوباره از نو شروع كنيد. فرم هائي را پر كردم و به يك دوره آموزشي دامپزشكي سه روزه در دانشكده دامپزشكي در خيابان آزادي معرفي شدم.دوره را گذراندم وبلافاصله حكم اعزام من وسه نفر ديگررا به سرپرستي من به جهاد سازندگي قروه كردستان را به دستم دادند. وگفتند كه شما برويد.وسائل كارتان را كمتر از يكهفته برايتان مي فرستيم.



شنبه 31 خرداد سال 1359 بود كه به همراه دوتن از اعضاي تيم با اتوبوس تا همدان واز آنجا با ميني بوس به قروه رفتيم.عصر در ساعت 3و4 بعدازظهر بود كه وارد جهاد سازندگي قروه شديم.خودمان را به آقاي شيرازي مسئول روابط عمومي وعضو شوراي جهاد قروه معرفي كرديم.حسابي تحويلمان گرفت. وگفت : منتظرتان بودم از فردا كارتان را شروع خواهيد كرد چون در اينجا وسائل كارتان را داريم ولازم نيست منتظر رسيدن وسائل از تهران شويد.با خوشحالي قبول كرديم وبه خوابگاه جهاد براي استراحت رفتيم.



آموزشي كه ما ديده بوديم در باره فلسفه ،اهميت و نحوه گندزدائي از دام و محيط نگهداري آن بود. به ما نحوه كار با سمپاش و مراقبت هاي بهداشتي از خودمان و محيط ،انواع سمومي كه مي توانيم به كار ببريم و نحو آماده كردن آنها براي استفاده را ياد داده بودند. و ما را با نقشه عمومي يك حمام دام كه شامل سه قسمت بود آشنا كرده بودند و نقشه اي هم به دستمان داده بودند تا با كمك كميته عمران جهاد در جاهاي لازم حمام ضد كنه بسازيم.



صبح روز يكشنبه اول تير ماه سال 1359 به همراه آقاي شيرازي به انبار جهاد رفتيم .تعدادي سمپاش ،وقوطي هاي سم ودستكش وجود داشت.يك لندرور هم با راننده محلي به نام آقاي مرادي تحويل ما دادند.گفتند از هر محوري كه مي خواهيد كارتان را شروع كنيد.فقط مواظب باشيد گير ضد انقلاب نيفتيد. به آقاي مرادي گفتم كه ما مي خواهيم به روستاهائي برويم كه دام زياد داشته باشند وآغل هاي آنها را سمپاشي كنيم .مرادي گفت در روستاهاي اين منطقه همه جا گوسفندان را در زاغه نگه داري مي كنند. با توضيحاتي كه داد فهميدم كه زاغه آغل هائي در زير زمين است.ودر اين منطقه به علت سردي هوا دامها را در روي زمين نگهداري نمي كنند. گفتم چه فرقي ميكند رو ي زمين يا زير زمين كار ما ضد عفوني است. زير زمين خنك تر هم هست.دو نفراز همراهانم كه يكي اميرحسيني برادر خانمم بود نيز حرف مرا تائيد كردند وراه افتاديم.



سه هفته مرتب كارمان اين بود:صبح مي رفتيم انبار سم وسمپاش بر مي داشتيم سوار لندرور آقاي مرادي مي شديم و به روستاهاي قروه مي رفتيم ومشغول سمپاشي زاغه ها. زاغه از طويله وآغل خيلي بزركتر بود.بعضا هر خاته چند زاغه تو در تو داشت.وبراي ما بچه شهري ها سمپاشي آنها كار آساني نبود ولي از صبح تا عصر كار مي كرديم وبه روي خودمان نمي آورديم وتقريبا به اين كار عادت كرديم.در طول رفت وبرگشت هم از مناظر طبيعي وفراز ونشيب هاي جاده ؛آنهم با لندرور قراضه آقاي مرادي كه اسمش را ماشبن مشدي ممدلي گذاشته بوديم لذت مي برديم وشاد بوديم. آقاي مرادي هم با ما كاملا سازگار بود وهمدل. با اينكه كرد و از اهل تسنن بود و 40 سالي داشت.



سومين جمعه اي كه رسيد؛دو روز مانده بود به ماه رمضان ،براي رفع خستگي وكنجكاوي تصميم گرفتيم كه به سنندج برويم.آن موقع جاده قروه سنندج نسبتا امن بود اما گه كاه ضد انقلاب كمين هائي مي زد.صبح زود سوار ميني بوس شديم .ساعت 11 بود كه رسيديم سنندج.پيشمركه هاي مسلمان مسلح كرد تامين امنيت شهر را به عهده داشتند ودر همه جا ديده مي شدند.گشتي در شهر زديم .اذان ظهر كه شدرفتيم مسجد جامع براي نماز جمعه.در صف نماز چهره آشنائي ديدم .چشماني درشت،صورتي گندمگون وجذاب .خيلي آشنا به نظر مي رسيد.نگاه وي كه به من افتاد،مكثي كرد؛احساس كردم كه اوهم احساس آشنائي مي كند.پس از چند دقيقه شناختمش،دوسالي بود كه نديده بودمش.يادم آمددر تابستان سال 1357 وقتي كه براي ثبت نام در كلاسهاي تابستاني مسجدالرسول نازي آباد رفته بودم ؛او در كتابخانه مسجد از من ثبت نام كرده بود.علي اكبر مهرفرد بود. نماز كه تمام شد؛سراغش رفتم .گفت شما كجا اينجا كجا ماوقع را به او گفتم. گفت اتفاقا من هم اينجا در جهاد سازندگي مشغولم. حتما پيش ما بيا. بعد از ظهر سريع بايد بر مي كشتيم چون هرچه به عصر و شب نزديكتر مي شديم ضريب ناامني جاده بالاتر مي رفت.تاريك نشده به خوابگاه جهاد قروه وارد شديم.



نفر سوم از اعضاي تيم ما نيامده بود وبچه ها هم مي خواستند سري به تهران بزنند ومن هم بدم نمي آمد دو روز هم مانده بود به آغاز ماه رمضان. با آقاي شيرازي موضوع را مطرح كردم.گفت:برويد مرخصي ،لازم است.مقداري هم امكانات كار از جهاد مركز بگيريد وبرگرديد.ضمنا ياداشتي هم دستمان دادوگفت :مبلغي هم به عنوان كمك هزينه برايتان در نظر گرفته ام ،بويد از حسابداري بگيريد!! ما خيلي تعجسب كرديم وخجالت كشيديم.اصلا توقع در يافت حقوق نداشتيم.شيرازي هم متوجه شد.گفت:ببيند دوستان اين حقوق نيست.در جهاد سازندگي همه داوطلبانه كار مي كنند.اين كمك هزينه است.ناراحت نشويد.!



يكشنبه 22تير ماه 1359 وشب اول ماه رمضان در تهران بوديم.نفرسوم تيم را پيدا نكرديم ودونفر ديگر هم از بازگشت به قروه عذر خواستند.در طول ماه رمضان به سراغ دوستان نازي آبادي رفتم .يكي از دانشجويان كه در مشهد با او آشنا شدم ؛محمد زند نام داشت وبچه خاني آباد بود .پس از برگشت به تهران در امور تربيتي مشغول به كار شده بود.گفتم كاري براي ما دست وپاكن.سابقه جهاد قروه من را مي دانست.گفت برادرم در كميته پزشكي جهاد تهران است. بد نيست آنجا بروي.زياد مايل نبودم.در جريان همين ارتباطات بود كه با ابراهيم حسيني آشنا شدم. او بچه نازي آباد وپشتيبان جهاد كردستان در تهران بود.از من دعوت به كار كرد.قبول كردم واز شهريور 59 در ساختمان جهاد سازندگي مركز در ميدان انقلاب ،در واحد پشتبباني جهاد سازندگي كردستان كه واحدي تداركاتي بود مشغول كار شدم.



در پنجشنبه چهارم تير ماه سال 1360 مراسم عروسي من و همسرم در خانه پدري برگزار شد. و با اسكان در دو اتاق از همين خانه در احمديه زندگي مشتركمان را شروع كرديم.



با شروع جنك تحميلي، كردستان هم تا حدودي ناامن تر شده بود. جهادگران كردستان تلاش داشتند كه فعاليتهاي عمراني را ادامه دهند.تا خرداد 1361 در واحد پيشتيباني كردستان كار مي كردم وهر از چند گاهي به سنندج و شهرهاي ديگر استان مي رفتم.ارتباطم با آقاي مهرفرد كه عضو شوراي مركزي جهاد سازندكي استان كردستان بود برقرار شده بود.



از تير ماه1361 تا بهمن ماه همين سال دانشگاه باز شدو من توانستم درسم را تمام كنم ومدرك فوق ديپلم علوم آزمايشگاهي را بگيرم.در مدت 8 ماهي كه به مشهد برگشتم؛در خوابگاه متاهلي دانشگاه مشهد به همراه همسرم اقامت داشتيم.



در اسفند 61 دفترچه آما ده به خدمت گرفتم و دوران سربازي را در جهاد كردستان گذراندم. اولين كاري كه در جهاد سازندگي استان كردستان به من محول شد؛مسئوليت جهاد سازندگي شهرستان قروه بود.در اسفند ماه 1361 به قروه باز گشتم در حالي كه نه ازآقاي شيرازي خبري بود ونه ساير اعضاي شوراي جهاد.براي من اداره جهاد يك شهرستان كار سختي بود. حسرت تيرماه 1359 را مي خوردم كه در همين جهاد مشغول كار سمپاشي زاغه ها بودم.جهاد حالت اداري جدي تري به خود گرفته بود.ولي هنوز كار وفعاليت عمراني وخدماتي حرف اول را مي زد.تلاش كردم خودم را با وضع موجودسازش دهم و امور را تا آنجا كه مي توانم اداره كتم.مسائل روزمره من در اين مدت از توزيع اداوات كشاورزي نظير كمباين وجنگ ودعواهاي آن با متقاضيان با نفوذگرفته تا تهيه گوشت براي آشپز خانه جهاد و راضي كردن آشپز براي پخت مناسب وبه موقع غذا متنوع وپيچيده بود وبعضا متقاطع. مهر ماه 1362 به سنندج بركشتم و تا خرداد 1365 كه در جهاد كردستان بودم در مسئوليت هاي مختلف ستادي در جهاد سازندگي استان از مسئوليت كميته بهداشت ودرمان جهاد استان گرفته تا مسئوليت واحد حقوقي جهاد استان ويا قائم مقامي شوراي جهاد استان را در سابقه اداري خود دارم.همسرم هم تقريبا در تمام اين مدت در قروه وسنندج همراه من بود.



از تير ماه 1365 كارم را دروزارت جهاد سازندگي از مسوليت امور استانهاي كميته بهداشت ودرمان آغاز كردم.كه سه ماه بيشتر به طول نينجاميد. نيمه دوم سال 65 را به جبهه جنوب رفتم و در ستاد كربلا در اهواز در واحد ش م ر فعاليت داشتم. از جبهه كه بركشتم در معاونت امور استانها ومجلس وزارتخانه مشغول كار شدم.ابتدا در ستاد سيل وبعد در گروه آموزش مديريت.



در كنكور سال 1366 در رشته علوم انساني شركت كردم ودر رشته علوم اجتماعي دانشگاه تهران قبول شدم.از مهر 1366 همزمان در گروه آموزش مديريت كار مي كردم ودر دانشگاه تحصيل.در آزمون كارشناسي ارشد سال 1372 هم شركت كردم ودر رشته مدرسي كارشناسي ارشد علوم اجنماعي با گرايش جامعه شناسي دانشگاه تربيت مدرس قبول شدم و در بهمن 1375 فارغ التحصيل شدم.



از مهر ماه 1373 نيز از گروه آموزش مديريت وزارتخانه جداشدم ودر گروه مديريت وعلوم انساني مر كز آموزش عالي امام خميني (ره) وابسته به وزارت جهاد سازندگي مشغول كار شدم. هم اكنون عضو هبات علمي وزارت جهاد كشاورزي در مرتبه مربي آموزشي پايه 17 بوده ودر مركز آموزشي اخيرالذكر مشغول فعاليت مي باشم. داراي سه فرزند بوده و در آپارتمان شخصي 80 متري در غرب تهران ساكن هستم.



سوابق تحصيل، تدريس و راهنمائي، تاليف، تحقيق، سخنراني و فعاليتهاي حرفه اي بنده به شرح زير است:



1- سوابق تحصيل



1-1- به صورت رسمي



تحصيلات رسمي اينجانب به شرح جدول زير است:



رشته
واحد آموزشي
سال فراغت از تحصيل
معدل
محل

علوم تجربي دبيرستان مدرس
1357
37/16
شهر ري

تكنسين علوم آزمايشگاهي دانشگاه فردوسي مشخد
1361
17
مشهد

كارشناسي علوم اجتماعي گرايش پژوهشگري دانشگاه تهران
1371
43/17
تهران

مدرسي كارشناسي ارشد علوم اجتماعي گرايش جامعه شناسي دانشگاه تربيت مدرس
1375
58/16
تهران




عنوان پايان نامه: بررسي مشاركت اجتماعي دانش آموزان در فعاليتهاي فوق برنامه با تاكيد بر مطالعه در دبيرستانهاي مناطق 3و16 شهر تهران



2-1 در مسير حرفه اي



طي دوران تحصيلات رسمي و اشتغال خود، حداقل دوره هاي آموزشي تخصصي به شرح جدول ذيل را در دانشگاه هاي تهران و شهيد بهشتي و همچنين در مراكز آموزش ضمن خدمت وزارتخانه متبوع گذرانده ام:



رديف
نام دوره
نام استادان
تعداد واحد
سال

1 روانشناسي تربيتي
دكتر خانزادي
2
1368

2 اصول مشاوره و راهنمائي
دكتر قاضي
2
1369

3 روانشناسي كودكي و نوجواني
دكتر افشنگ
2
1370

4 روش تحقيق در علوم اجتماعي
دكتر فرامرز رفيع پور
3
1369

5 اصول طراحي نظامهاي كوچك آموزشي
دكتر حسن ملكي
2
1374

6 آموزش بزرگسالان و روستائيان
آقاي مرتضي مشتاقي
2
1373

7 برنامه ريزي درسي
آقاي مرتضي امين فر
2
1372

8 اصول و روشهاي برنامه آموزشي
دكتر نادر قلي قورچيان
3
1372

9 مديريت آموزشي
دكتر احمدي
2
1373

10 مديريت منابع انساني
دكتر مير سپاسي، دكتر سعادت
3
1371

11 اصول سازمان و مديريت
دكتر رضائيان، دكتر فرهنگي
3
1371

12 رفتار سازماني پيشرفته
دكتر رضائيان، دكتر قاضي
3
1373

13 سيستم هاي اطلاعاتي مديريت
دكتر رضائيان
2
1372

جمع
___
33
___






2- سوابق تدريس و راهنمائي



اينجانب صرفاً در مركز آموزش عالي كشاورزي امام خميني"ره" دروس نامبرده ذيل را بعضاً به دفعات در مقاطع كارداني، كارشناسي، كارشناسي ارشد و دوره هاي آموزش ضمن خدمت كاركنان تدريس كرده ام:

روش تحقيق، روش هاي مساله يابي، مشاركت، مباني جامعه شناسي، مباني تعاون، جامعه شناسي روستائي، اصول سازماندهي نهادهاي مشاركتي، روانشناسي اجتماعي، جامعه شناسي آموزش و پرورش، روش هاي جمع آوري اطلاعات و شبكه هاي اطلاع رساني.

همچنين تاكنون مسئوليت مشاوره چهار پايان نامه دانشجوئي در رشته كارشناسي ارشد مديريت توسعه روستائي در اين مركز و همچنين داوري دو پايان نامه را به عهده داشته ام.



3- سوابق تاليف، تحقيق و سخنراني



1-3 جزوات درسي





عنوان درس
تعداد صفحات
سال تهيه

روش تحقيق 108
1377

اصول سازماندهي نهادهاي مشاركتي 110
1379

روانشناسي اجتماعي 20
1381






2-3- گزارش علمي



عنوان گزارش
تعداد صفحه
سال تهيه
سفارش دهنده

آشنايي با جهاد سازندگي 110
1369
معاونت آموزش و تحقيقات وزارت جهاد سازندگي

روشي براي شناسائي مشاغل سطوح مديريتي (عالي، مياني، سرپرستي) در وزارت جهاد سازندگي بر اساس طرح طبقه بندي مشاغل 33
1374
معاونت آموزش و تحقيقات وزارت جهاد سازندگي

وضعيت تحقيقات اجتماعي آموزش و پرورش در ايران 76
1376
مركز پژوهش هاي بنيادي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي

آموزش و بهسازي كاركنان دولت در ايران با نگاه ويژه به بخش كشاورزي 138
1381
خودم

گزارش مستند سازي طرح مطالعاتي نمايه سازي مدارك براي ايجاد پايگاه اطلاعات ديني اجتماعي 87
1381
خودم

ارزشيابي اجراي پيش آزمايشي مقياس كيفي در مدارس ابتدائي در سال تحصيلي 82-1381 112
1381
دفتر ارزشيابي تحصيلي و تربيتي وزارت آموزش و پرورش








3-3- گزارش نهائي طرح پژوهشي





عنوان گزارش
تعداد صفحه
زمان تهيه
كارفرما

بررسي راههاي افزايش مشاركت دانش آموزان در فعاليتهاي پرورش مدارس 166
خرداد 1380
پژوهشكده تعليم و تربيت

ارزشيابي ثمر بخشي دوره هاي علمي- كاربردي 191
مهر 1380
موسسه پژوهش و برنامه ريزي آموزش عالي

بررسي ميزان اثر بخشي دوره هاي آموزشي ضمن خدمت مركز آموزش عالي امام خميني"ره" در سال 1378 134
شهريور 1381
موسسه آموزش عالي علمي- كاربردي وزارت جهاد سازندگي

ارزشيابي اجراي پيش آزمايشي طرح ارزشيابي توصيفي 189
تير ماه 1382 دفتر ارزشيابي تحصيلي وتربيتي وزارت آموزش وپرورش











3-4- مقاله ها











رديف
عنوان مقاله
محل ارائه يا انتشار
زمان ارائه يا انتشار

1
تحليلي بر آموزش هاي عالي كوتاه مدت و مسائل آن
مجموعه مقالات نخستين سمينار آموزش عالي در ايران چاپ شده توسط انتشارات دانشگاه علامه طباطبائي
1376

2
خانه، مدرسه و مشاركت اجتماعي
دانش آموزان
مجله پيوند انتشارات انجمن اولياء و مربيان جمهوري اسلامي ايران
مهر 1376

3
بررسي وضعيت آموزش كارداني در نظام آموزش عالي ايران
مجموعه مقالات دومين همايش آموزش هاي علمي- كاربردي از انتشارات گروه هشتم شوراي عالي برنامه ريزي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري
خرداد 1379

4
موانع اساسي مشاركت اجتماعي در آموزش و پرورش
آثار برگزيده پنجمين جشنواره مطبوعات چاپ شده توسط سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي
خرداد 1379

5
سازمان غير دولتي، نهادي براي سازماندهي مشاركت در كشورهاي در حال توسعه
مجموعه مقالات همايش نقش و جايگاه سازمان هاي غير دولتي در عرصه
فعاليت هاي ملي و بين المللي چاپ شده توسط انتشارات مركز تحقيقات سياسي وزارت كشور
1380

6
مآخذ شناسي تحقيقات جامعه شناسي در ايران
فصلنامه نمايه پژوهش سال پنجم شماره بيستم زمستان 1380
زمستان 1380

7
آموزش علمي- كاربردي (اهداف نتايج)
مجموعه مقالات سمينار ارائه نتايج طرح جامع نياز سنجي نيروي انساني متخصص و سياستگذاري توسعه منابع انساني كشور از انتشارات الكترونيكي موسسه پژوهش و برنامه ريزي آموزش عالي بر روي سايت اينترنتي مركز اطلاعات و مدارك علمي كشور
خرداد 1381

8
ارتقاء فرهنگ مدرسه، بنياني براي اصلاح مدرسه
فصلنامه تعليم و تربيت سال هجدهم شماره 3 پائيز 1381 شماره مسلسل 71
پائيز 1381

9
راهكارهاي توسعه آموزش هاي علمي- كاربردي در ايران
ارائه شده به كنگره راهبردهاي توسعه علمي ايران
آبان 1381




5-3- خلاصه مقاله ها



رديف
عنوان مقاله
محل ارائه يا انتشار
زمان ارائه يا انتشار

1
مسكن روستائي و مسائل مربوطه در جنگل هاي شمال ايران
خلاصه مقالات اولين سمينار سياست هاي توسعه مسكن در ايران
1373

2
مديريت جهادي
خلاصه مقالات همايش علمي مشاركت كاركنان ونقش آن در پيشرفت امور سازماني
1377

3
ارزيابي چگونگي تحقق اهداف مواد 150و151 قانون برنامه سوم توسعه
ارائه شده به همايش چالش ها و چشم اندازهاي توسعه ايران
1381





3-6- سخنراني هاي علمي



رديف
عنوان
مكان
زمان

1
چرا در كار گروهي نا موفقيم؟
تهران/ سالن جلسات مركز آموزش عالي امام خميني(ره)
15/12/1377

2
ارزشيابي توانمند ساز
تهران/ سالن جلسات مركز آموزش عالي امام خميني(ره)
12/9/1380

3
راههاي افزايش مشاركت دانش آموزان در فعاليتهاي پرورشي مدارس
تهران/ آمفي تئاتر معاونت پرورشي وزارت آموزش و پرورش
14/6/1380

4
بررسي وضعيت برنامه ريزي و اجراي آموزش كاركنان در وزارت جهاد كشاورزي
كرج/ كلاس شماره 9 آموزشكده كشاورزي
20/9/1381

5
آموزش مداوم وتوسعه منابع انساني :تجربه ايران تهران سازمان ملي يونسكو انجمن پژوهش هاي آموزشي ايران 1/3/1382
6
كاربرد مدل ارزشيابي توانمند ساز از طريق وبلاگ مطالعه موردي:ارزشيابي اجراي پيش آزمايشي مقياس كيفي در مدارس ابتدائي كشور در سال تحصيلي 82-1381 تهران سالن همايشهاي رازي اولين همايش آموزش الكترونيكي 3/3/1382







4- فعاليت هاي حرفه اي



فعاليت هاي حرفه اي اينجانب از سال 1359 با عضويت در جهاد سازندگي آغاز شده و هم اكنون نيز ادامه دارد. در دهه اول فعاليت عمدتاً به كارهاي اجرائي و مديريتي پرداخته ام. در اين دهه مسئوليتهائي از كارپردازي تا قائم مقامي شوراي جهاد سازندگي استان را به عهده داشته ام. از سال 1368 عمده فعاليت هاي حرفه اي اينجانب در امور: كارشناسي، آموزشي و علمي تحقيقاتي بوده است كه اهم آن به شرح جدول ذيل مي باشد.



رديف
عنوان خدمت و فعاليت
زمان انجام

1
فعاليت كارشناسي در هسته بنرامه ريزي آموزشي علوم انساني و مديريت وزارت جهاد سازندگي
از سال 1369 تا 1378

2
فعاليت كارشناسي در شوراهاي برنامه ريزي و كميته هاي برگزاري سمينارهاي آموزشي روساي سازمانهاي جهاد سازندگي استانها و مراكز آموزشي وزارت جهاد سازندگي
از سال 1369تا 1374

3
مسئوليت "گروه آموزش مديريت" وزارت جهاد سازندگي در دفاتر مراكز آموزش عالي وبرنامه ريزي آموزشي و اداره كل امور آموزش امور استانها
از سال1368 تا 1374

4
عضويت در كميته تخصصي تحقيقات آموزش و مديريت و گروههاي كارشناسي (فني) و ارزشيابي وابسته
از سال 1376 تا 1379

5
مسئوليت رشته هاي كارداني و كارشناسي ارشد در مراكز آموزش عالي امام خميني "ره"
از سال 1376 تا 1381

6
ارائه خدمات مشاوره اي به وزارت آموزش و پرورش
از سال 1377 تا كنون

7
ارائه خدمات مشاوره اي به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي
از سال 1376 تا كنون

8
نوشتن مقالات انتقادي در حوزه آموزش و پرورش و آموزش عالي در مطبوعات و نقد مقالات در اين حوزه ها براي مجلات علمي از جمله نشريه پژوهش و سازندگي وزارت جهاد سازندگي
از سال 1376 تا كنون

9
عضويت پيوسته در انجمن جامعه شناسي ايران و شركت در جلسات انجمن
از سال 1379 تا كنون

10
عضويت پيوسته در انجمن پژوهش هاي آموزشي ايران و كميسيون آموزش مداوم
از سال 1380 تا كنون

11
عضويت در گروه اينترنتي:

Collaborative, Participatory, and Empowerment Evalvation topical interst group (E.E.)
از سال 2001 تا كنون






نشاني محل كار: تهران، خيابان انقلاب اسلامي، تقاطع خيابان دانشگاه، مركز آموزش عالي كشاورزي امام خميني"ره"، گروه مديريت و علوم انساني



تلفن ها: محل كار: 6406447 منزل: 4703319 همراه: 09132855372 نمابر: 6497792


نشاني پستي: تهران، صندوق پستي 1651-13145 محمد حسن محقق معين



پست الكترونيكي: INFO@MOHAQEQMOEIN.COM



MOHAQEQMOEIN@YAHOO.COM



وبلاگ : HTTP:/WWW./MHMM.BLOGSPOT.COM



سايت: HTTP://WWW.MOHAQEQMOEIN.COM



محمد حسن محقق معين

(مقني زاده سابق)

مرداد1382


Mohamad Hasan Mohaqeq Moein   ||  10:32 AM  || 



Thursday, May 29, 2003

سلام

Mohamad Hasan Mohaqeq Moein   ||  7:11 AM  || 

اوراق دفتر :